به گزارش خبرگزاری حوزه، یاسر عسکری در یادداشتی درباره مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید هادی خسروشاهی به بیان نکاتی پیرامون شخصیت و فعالیت های علمی و اجتماعی آن مرحوم پرداخت و نوشت:
۱. یک هفته از درگذشت استاد سید هادی خسروشاهی (رحمت الله علیه) گذشته و جامعه علمی و فرهنگی و حوزوی همچنان پیام تسلیت می دهد یا درباره شخصیت او اظهارنظر می کنند و یاد و نامش را گرامی می دارند.
برخی او را «شخصیت فرهنگی شیعی در ابعاد بینالمللی»، برخی دیگر او را «نماد رواداری شیعی»، برخی هم او را «احیاگر اندیشه تقریب»، «اندیشمند تقریب»، «پیشگام فعالیت های بین المللی حوزه» و ... دانسته اند.
هرچه فکر می کنم که چه تعبیری برای یک عمر تلاش های خستگی ناپذیرشان پیدا کنم، تعبیری بهتر از تعبیر استاد محمدرضا حکیمی پیدا نمی کنم: «فرهنگبان کوشا».
آری؛ او بیش از هر توصیفی، یک شخصیت فرهنگی بود و ریشه تحولات را فرهنگ می دانست و همه مسائل را ذیل فرهنگ می دید، حتی سیاست و حاکمیت را. البته فرهنگبانی کوشا نه فقط برای ایران یا جهان تشیع، بلکه فرهنگبانی کوشا برای جهان اسلام بود.
۲. استاد خسروشاهی از آموزه های اسلامی و سیره معصومین(ع)، «تحقق عدالت»، «مبارزه با ظلم و ساختار/حاکمیت ظالمانه»، «روشنگری» و «مبارزه برای ایجاد حکومت اسلامی و انسانی» را فهمید.
او در مقابل انواع اسلام هایی که در جامعه دینی روزگار پهلوی معرفی می شد (اسلام فردی، اسلام اجتماعی، اسلام عرفانی، اسلام روایی و اسلام سیاسی)، به دنبال «اسلام سیاسی» و از مروجان و منادیان «اسلام سیاسی» بود و آن را برای بهبود اوضاع جهان اسلام، مفیدتر می دانست.
عدالت طلبی و مبارزه با ظلم و ساختار یا حاکمیت ظالمانه در آثار و ترجمه های اولیه اش پررنگ است و ترجمه کتاب از اندیشمندان جهان اسلامی به ویژه کتابهای «عدالت اجتماعی در اسلام» سید قطب و «امام علی(ع) صدای عدالت انسانی» جرج جرداق بیشتر به روحیه مبارزاتی و عدالت طلبی و ظلم ستیزی ایشان برمی گردد.
او در دهه های چهل و پنجاه بیشتر پیگیر تحقق عدالت سیاسی و سرنگونی نظام ظالمانه و غیرمردمی شاهنشاهی پهلوی بود و با پیروزی انقلاب اسلامی و تحقق حاکمیت اسلامی و عدالت سیاسی و نقش مردم در سرنوشت خودشان، بیشتر تمرکزش در دهه های شصت و هفتاد، بر روشنگری بین المللی و معرفی نهضت های اسلامی جهان اسلام و همکاری با آنها و احیای هویت اسلامی و انقلابی جوامع اسلامی و بالتبع بسترسازی برای سرنگونی نظام های ظالمانه و دیکتاتوری منطقه و ریشه کن کردن استعمارگران از جوامع اسلامی بود.
۳. استاد خسروشاهی شخصیتی تقریبی بود و برای تحقق تقریب مذاهب و آرمان اتحاد اسلام، یک مأموریت، رسالت و استراتژی برای خود متصور بود و بر آن اساس عمل می کرد:
الف: «تبیین عقلانی تشیع و معرفی تشیع اجتهادی و انقلابی به جهان اسلام»
ب: «معرفی اسلام سیاسی و اعتدالی اهل سنت به جامعه تشیع»
ج: «حفظ یا ترجمه میراث آنها و پررنگ کردن اثرگذاری این جریان»
د: «ارتباط عملی و همکاری عینی میان آنها»
اگر به فعالیت های او در دوره های مختلف زندگی اش، چه در ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی، چه در ایام حضورش در واتیکان و ایتالیا و مصر با دقت نظاره کنیم، مصادیق آن قابل رؤیت و منطق فعالیت های او قابل فهم و تلاش های او قابل احترام است.
پرداختن او به جریان های اسلام سیاسی و انقلابی در ایران و جریان اسلام سیاسی و اسلام اعتدالی در جهان اسلام مانند اخوان المسلمین، به این رویکرد کلان یا مأموریت یا نقشه زندگی او برای خودش برمی گردد.
ابعاد نظری این رویکرد، احتمالاً متأثر از تجربه عملی سیدجمال حسینی و امام موسی صدر، تعمیق یافت و نهادینه شد: دغدغه اسلام و اتحاد جهان اسلام و بلکه فراتر از آن، جهان انسانیت.
۴. استاد خسروشاهی در یک خاندان علم و فقاهت و بیتی ریشه دار پرورش یافت. پدر و دو تن از برادرانش، از فقها و علمای شاخص تبریز و پدر و یک برادرش حتی صاحب رساله عملیه در منطقه آذربایجان بودند.
اگرچه خسروشاهی نوجوان مسیر علم و فقاهت را بر پایه همیشه ریشه و سابقه خانوادگی آغاز کرد ولی احتمالاً متأثر از آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی و شهید نواب صفوی، مشکل را فقدان یا کمبود رساله عملیه نمی دید و پای در راهی جدید و متمایز از خانواده اش گذاشت.
او از همان دوره جوانی، فردی «سیاسی»، «استعمارستیز» و «جهانی اندیش» بود؛ چراکه به استناد خاطراتش، پدر و برادرانش غالباً علمای غیرسیاسی شناخته می شدند.
۵. نکته مهم در زندگی استاد خسروشاهی و شاید از دلایل مهم موفقیت و جامعیت، «حضور» و «تجربه» بود.
ایشان محضر بسیاری از علمای بزرگ شیعه و حتی علمای بزرگ و شخصیت های برجسته بلاد را درک کرد و همچنین با سفرهای متعدد به شهرها و کشورهای منطقه با علما و دانشمندان و همچنین مصلحان اجتماعی جهان اسلام ارتباط گرفت؛ چه به صورت حضوری و چه مکاتبه ای و آنچه از مطالعه کتابها یا آثار شخصیت ها خوانده بود را با ارتباط مستقیم حضوری یا مکتوب، تعمیق یا تصحیح یا تکمیل می کرد.
او روحیه جستجوگری عجیب و صاحب تجربیات مختلف بود. خیلی از مسائل را با جستجوگری هایش، به صورت تجربی یافته بود و خوشبختانه برخی یافته های تجربی اش را تا جایی که می توانست مکتوب کرده و به نسل های بعدی رسانده است و از این جهت می توان گفت که ایشان از جهت انتقال تجربه و دانش، فردی خسیس و محافظه کار نبود و برای روز مبادا و استفاده در «آینده» کنار نمی گذاشت؛ آینده هایی که معمولاً نمی رسد و جامعه و نظام و جوامع اسلامی از آن تجربیات و تحلیل ها و خاطرات محروم می شوند.
۶. استاد خسروشاهی در حوزه پژوهش و تحقیق، پُرکار و پرتلاش بود. در نوشتن وسواس نداشت و راحت می نوشت، اما در انتشار (به ویژه کتاب تاریخی) سبک، سلیقه و دقت نظرهای خاص خودش را داشت.
در حوزه هایی که عشق و علاقه ویژه اش بود، بسیار پُرحوصله بود؛ مانند گردآوری اسناد و مدارک به صورت عمومی و به ویژه درباره شخصیت های محبوب زندگی اش سید جمال الدین اسدآبادی، آیت الله کاشانی، نواب صفوی، آیت الله طالقانی و علامه طباطبایی(ره) که به نظرم به این شخصیت ها و این جریان، یک جور «غیرت» و «تعصب» داشت و اگر نبود تلاش های شبانه روزی و دلسوزی استاد درباره حفظ میراث و خاطرات و اسناد و مدارک فعالیت های این شخصیتها، شاید تاریخ جور دیگری این شخصیت ها و جریانها را روایت می کرد.
۷. استاد خسروشاهی بسیار مطالعه میکرد، به تعبیری، شخصیتی پُرخوان بود. مطالعات مختلف و متنوعی داشت، اگرچه روی «مطالعات تاریخ معاصر» و «مطالعات جهان اسلامی» تمرکز بیشتری داشت. فقط مطالعه کتابخانه ای نداشت و به پژوهش میدانی و شناخت مستقیم خیلی اعتقاد داشت؛ چرا که هم دیده بود و هم معتقد بود که ابعاد همه مسائل و اتفاقات، آن طوری که صورت گرفته روایت نمی شود و به دلایل مختلف در کتابها نوشته نمی شود.
تا این اواخر از مطالعه کتب (حتی کتب افراد ناشناس یا کمتر شناخته شده) یا نشریات (حتی نشریات منطقه ای) غفلت نمی کرد. روحیه جستجوگر و حوصله ای عجیب و غریب داشت.
پیگیر کتابها یا نشریات چاپ شده و جدید بود و مأموریت خودش را تمام شده تلقی نمی کرد. اگرچه از او نشنیدم یا ـ تاکنون ـ در آثار چاپ شده اش نخواندم که درباره خودش یا طلاب و روحانیون حوزه های علمیه تعبیر «سرباز امام زمان(عج) » را به کار برد ولی در عمل، مانند مثل سربازی که در جبهه نبرد حضور دارد و وظیفه ای به او سپردند، هیچ وقت سنگر خودش را ترک نکرد.
او در این دهه اخیر، جبهه نبرد خودش را حوزه تاریخ معاصر می دانست و در این باره نوشته است: «تاریخ چگونگی حوادث دوران پس از انقلاب اگر توسط کسانی که خود به نحوی در صحنه بوده اند، به رشته تحریر درنیاید، یا توسط عناصر مُغرض و معارض نوشته خواهد شد و یا به تدریج به دست فراموشی سپرده می شود. » (خاطرات مستند درباره سازمانها و احزاب سیاسی دوران انقلاب، ص۹)
۸. شرح صدر و روحیه شنوندگی بالایی داشت. به تعبیر یکی از فضلا «تحمل آقای خسروشاهی در زمینه نقد و انتقاد بسیار بالا بود».
ایشان رویی گشاده و سینه ای دریایی داشت و فردی مطمئن و مورد اعتماد و دوستی وفادار برای گروهها و شخصیت های مختلف سیاسی و فرهنگی کشور در پنجاه ـ شصت سال اخیر بود.
اهل جار و جنجال کردن و ریا و تظاهر نبود وگرنه آدمی بود که می توانست جریان سازی یا بهره برداری بکند و نکرد.
شاید بتوانم این ادعای بزرگ را بکنم که اگر دیگرانی نصف معلومات و اطلاعات ایشان را با جزییات حوادث داشتند، سر از ناکجاآباد در می آوردند و برخی هم درآوردند و زاویه گرفتند یا گوشه نشینی اختیار کردند؛ ولی او همچنان تا روزهای آخر حیاتش، فعال و باانگیزه در حال نوشتن و نشر و خدمت به اندیشه سیاسی اسلام و گفتمان انقلاب اسلامی بود.
۹. استاد خسروشاهی در عرصه نگارش، مشی منصفانه و قدرشناسی داشت و تلاش داشت زحمات گذشتگان نادیده گرفته نشود. او قائل به عصمت افراد و گروه های سیاسی معاصر نبود.
او خود نوشته است: «نقد علمی اشتباه هر فردی، همراه با عدل و انصاف، یک عمل اسلامی و عقلانی و انسانی است و هیچ اندیشه ای را نمیتوان ـ از غیرمعصوم ـ به طور چشم بسته و بدون چون و چرا پذیرفت. » (خاطرات مستند درباره دکتر ابراهیم یزدی، ص ۵۴)
در کنار انتقادات یا اشکالات هر فرد، نقاط مثبت و خدمات مثبت فرد را هم ذکر می کرد. قدرشناسی از زحمات دیگران از ویژگی های خاص استاد خسروشاهی بود و با این منطق، می توان خیلی از مواضع او را بهتر درک کرد.
این روحیه قدرشناسی ایشان از زحمات دیگران و تلاش وافر و وسواس شدید برای رعایت عدالت و انصاف، شاید برخی اوقات از حد می گذشت و از سوی عده ای به «صلح کُل» یا «شخصیتی مُتساهل» یا «مُرید فلان جریان» متهم یا قلمداد می شد.
۱۰. آنچه در نوشتن به ویژه «تاریخ نویسی» شیوه خاص او شده بود: ۱. روایت بسترهای شکل گیری افکار هر فرد و بیان روحیات شخصی و روان شناسی افراد، ۲. روحیه جستجوگری خاص که به شنیده ها بسنده نمی کرد، ۳. سعی می کرد حرف طرف مقابل را هم بشنود یا جوانب مختلف ماجرا را ببیند و حرفها و مواضع له و علیه را در کنار هم تحلیل کند. او از آن دسته محققانی نیست و نبود که از اینکه یافته های تاریخی اش با حدسیات یا مواضع و دیدگاههای اولیه اش تناقض داشته باشد، إبایی داشته باشد و سراغ تحقیقات بیشتر درباره موضوع نرود.
او خودش را بی نیاز از تحقیقات بیشتر و شواهد مختلف و ادلّه مستحکم و متقن نمی دانست. او کسی نبود که حرفهای دیگران را بدون ادلّه، همین طوری تکرار کند. همین ویژگی ها باعث شده است در کتابهای او، نکاتی بیاید که در دیگر کتابهای تاریخی نیست و ظرافت هایی آمده که کمتر نویسنده ای به آنها توجه می کند.
۱۱. عده ای درباره استاد خسروشاهی، بخاطر مشی سیاسی و تعاملات گسترده اش، فکرها و تحلیل هایی اشتباه درباره نسبت او با نظام اسلامی و رهبر معظم انقلاب می کردند که آنها را به پیام جامع و قدرشناسانه رهبر انقلاب و کتاب «خاطرات مستند درباره آیت الله خامنه ای (مقام معظم رهبری) » استاد ارجاع می دهم.
هر وقت از او می خواستم که خاطرات خودش را درباره شخصیت های معاصر و در قید حیات بنویسد و در ذیل مجموعه «حدیث روزگار» بیاورد، می گفت بنای این مجموعه درباره علما و شخصیت های درگذشته و متوفاست؛ اما با این حال درباره دو شخصیت در قید حیات نوشت که نشانی از علاقمندی استاد به این دو شخص است: آیت الله خامنه ای (یک کتاب) و آیت الله تسخیری (یک مقاله).
اگرچه مؤسسه انقلاب اسلامی در ارائه مجوز چاپ کتاب خاطرات ایشان درباره مقام معظم رهبری می توانست برخورد بهتر و تسریع بیشتری داشته باشد و این کتاب ده ها ماه (شاید حدود دو سه سالی) معطّل نماند و اگرچه این کتاب با تأخیر فراوان منتشر شد و همین هم آخرین کتاب منتشره در زمان حیات استاد شده است.
۱۲. او دغدغه مظلومان را داشت، چه مظلومان جامعه دینی و چه جهان اسلام.
او درباره رویکرد خودش نوشته است: «همیشه دوست افراد معزول من دون حق بوده ایم و خواهیم بود» (خاطرات مستند درباره آیت الله سید علی خامنه ای، ص۱۶۹).
با توجه به این، ارتباط و پرداختن او به برخی شخصیت هایی که از جهت عُرفی و در افواه عمومی، از انقلاب و خطّ امام فاصله گرفتند یا منتقدان یا مخالفان انقلاب قابل درک خواهد بود و حاکی از روحیات «قدرشناسی وافر»، «عدالت خواهی» و «مظلوم نوازی» استاد است.
«شاید» و «احتمالاً» معتقد بود نحوه برخورد با یک سری از این افراد و شخصیت ها و گروه ها می توانست با پرهیز از انحصارگرایی و گروه گرایی، سهیم کردن در اداره حکومت و توجه به طیف های مختلف، مدارا و ملاطفت بیشتر، اغماض و چشم پوشی ویژه حکومت داری، دقت و رعایت ظرایف بیشتر و اجرای مهربانه و اخلاقی تر احکام، رعایت ضوابط شرعی بیشتر توسط عاملان، رعایت حقوق منتقدان و مخالفان در جامعه اسلامی و ... صورت بگیرد.
۱۳. در نقل حوادث و وقایع، انصاف، اخلاق و تقوا را مراعات می کرد و رویه و اعتقادی اش این بود که با تأسّی به یک حدیث نبی اکرم(ص)، جز خوبی از درگذشتگان نگوید.
اگر به عملکرد یا فعالیت های فردی منتقد بود یا انتقادات جدی وارد بود یا حتی در نوشتار خودش، کتاب یا پژوهش آن فرد خاص را صورت جدی یا بنیادی زیرسئوال می برد (مثلاً از جهت ارتباط با رژیم پهلوی و سفارشی نویسی و مزدوری برای طاغوت و...)، اما بعد از درگذشتش جز خوبی از او یاد نمی کرد؛ نکته ای که همواره به ایشان معترض می شدیم و سبک تاریخ نگاری وی را نقد می کردیم و ایشان هم زیربار نمی رفت و بشدت پایبند به آن حدیث نبوی بود.
او مورخی اخلاق مدار و متأثر از سنت دیرین حوزوی بود و هر چیزی را که می دید، نمی نوشت. بیشتر سعی می کرد خوبیها را بنویسد تا بدیها و اشکالات را.
۱۴. او ساده و بی تکلّف و قابل دسترس بود. مشی و زندگی او در قم یک مشی و زندگی طلبگی بود. به طلبگی اش پایبند بود و از زیّ طلبگی خارج نشد.
به نظرم در این زمینه از امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی(ره) فوق العاده متأثر بود. حوزه های علمیه و طلاب اعتماد و باور داشت و به طلاب محقق و فعالان حوزه جهان اسلام روحیه می داد و تشویقشان می کرد.
انتقاداتش به حوزه و حوزویان در مسیر اصلاح و رفع نقایص بود و هیچ وقت بوی ناامیدی و توهین نداشت. حوزه علمیه قم را پایگاه اصلی و نقطه امید جهان اسلام می دانست و اگرچه بیشتر اوقات در تهران ساکن بود یا به اقتضای مأموریتش در غیرایران حاضر بود؛ اما هیچ وقت از قم دل نکَند و قم را منزل و پایگاه اصلی خود می دانست و خود را نیز طلبه حوزه علمیه قم.
کتابخانه عمومی «مرکز بررسی های اسلامی» را هم خودش در قم راه انداخت تا خدمتی به عموم به ویژه محققان و طلاب و حوزه باشد.
۱۵. استاد خسروشاهی روحانی نواندیش و روشنفکر و خوشفکر و به روز و آینده نگری بود؛ اما برای نواندیشی هم قائل به ضابطه و مبنا بود و پیرو خطّ اصیل نواندیشی دینی بود از جمله سید جمال الدین اسدآبادی، آیت الله طالقانی، امام موسی صدر، شهید مطهری، شهید بهشتی و... در اندیشه سیاسی به نظام جمهوری و مردم سالاری و نظام شورایی اعتقاد داشت و دیدگاه هایش متأثر از دیدگاه آیت الله طالقانی و همسو با آن و مروّج آن بود.
ایشان روحانی خرافه ستیز و غُلوستیزی بود؛ ولی در عین حال پایبند سنت های صحیح اسلامی بود و سنت های اسلامی معتبر را زیرسؤال نمی برد.
روشنفکر بود؛ ولی روشنفکر بازی در نمی آورد. منتقد جدی بابیت و بهاییت بود و آنها را خائنان به ملت های اسلام و دین اسلام و مزدور استعمارگران می دانست. از جهاتی روشنفکر و متجدد محسوب می شد ولی از جهاتی سنتی و متعصّب. مثلاً به گفتگوی مذاهب اسلامی باور و ایمان راسخ داشت ولی به گفتگوی بین الادیانی به ویژه گفتگوهای اسلام و مسیحیت چندان خوش بین نبود و بیشتر آنها را سر کاری و اتلاف وقت و هزینه بیت المال می دانست.
او قائل به حقانیت شیعه و مذهب حقّه جعفری بود ولی برای حفظ وحدت و یکپارچگی جوامع اسلامی، قائل به مدارای مذهبی (حداکثری) در جهان اسلام و پرهیز از رفتارها و مواضع جنجال برانگیز و حساسیت زا و عدم تأکید بر برخی حوادث تاریخی صدر اسلام بود. پلورالیسم دینی به معنای تعدد حقانیت را قبول نداشت و روی حقانیت دین اسلام و تحریف ادیان دیگر تأکید ویژه داشت.
۱۶. به «سیادت» خود افتخار می کرد و برای خودش افتخاری بالاتر از سیادت نمی دانست. یکبار که نوشتاری از او بدون کلمه سید منتشر شده بود، (نقل به مضمون) گفت: حاضر بودم چیزی ازم نبود یا خسروشاهی و هادی اش نبود، اما کلمه سید حذف نمی شد.
همزمانی درگذشت شان با سالروز شهادت امام هادی(ع) هم نکته ایست و مظلومیت شان و هم اینکه همزمانی درگذشت ایشان با دکتر محمد العماره، اندیشمند مصری و سیدجمال پژوه بزرگ جهان عرب و جهان اسلام در یک هفته، دو اندیشمند اسلام انقلابی، دو سیدجمال پژوه بزرگ و دو هواخواه اخوانی را از دست داد و همچنین همزمانی اش با درگذشت ارنستوا کاردنال، وزیر فرهنگ اسبق دولت انقلابی نیکاراگوئه، اندیشمند انقلابی مسیحی و از رهبران اولیه و تأثیرگذار الهیات آزادی بخش آمریکای لاتین.